
.
.
.
سلام به همه !!!
گفته بودم که صورتمم خال خالی شده ...
امروز صبح که بیدار شدم صورتم صاف صاف بود ...
خودمم گیج شدم یعنی چی ؟
بهرام میگه تو یه جادویی چیزی میکنی ...
امروز رفتم یوگا ...
برگشتنی علی دیوونه رو دیدم ...
- خانم خوشکله سوار میشی ؟
میخواستم برگردم و یه چیزی تحویلش بدم ...
برگشتم دیدم علی ...
- وا تو مگه تبریز نبودی ؟
- بهرام گفت آبله گرفتی منم اومدم ببینمت ...
- فدای تو ...
- بشین بریم دیگه ...
- خودم ماشین آوردم ...
- بعدا میای ماشینو میبری ...
سوار شدم و رفتیم ایرانشهر ...
- دلم برات تنگ شده بود ...
- من بیشتر ..
- نمیتونم بوست کنم ؟
- نه میگیریااااااااا
- من یه بار گرفتم ...
- انصاف نیست همه یه بار گرفتن فقط من موندم تا این سن ...
- قربونت برم من ...
- علی کی بر میگردی ؟
- هر وقت خوب شدی
- آبله است جذام نیست که ...
- میدونم ... ولی تا خوب نشی نمیرم
- خداییش ؟
- آره آبجیم که از دانشگاه واجب تره ...
- ایول خوشم اومد ...
- تو بلد نیستی خوش زبونی کنی ؟
- نه !!!
- از دست تو .................... 
.
.
.
.
خیلی حرفیدیم ... تا اینکه علی یه چیزی بهم گفت ...
- بابام میخواد تو رو ببینه ...
- بابات که منو دیده
- نه میخواد راجب به یه چیزی باهات بحرفه ...
- چی ؟
- نمیدونم بهم نمیگه
- علی
- جونم
- بنظرت راجب به چی میخواد بحرفه ؟
- فقط میگفت میخوام بدون اینکه در نظر بگیرم اون تو چاپخونه زیر دست من کار میکنه
باهاش بحرفم
.
.
.
خیلی نگران شدم ...
- کی ؟
- گفتم مریض شدی گفت بعد از خوب شدنش ...
- آها
- شاید میخواد راجب به ما دو تا بحرفه ...
- چطور ؟
- آخه با هر دومون میحرفه ...
.
.
.
حرفیدیم و خدافظی کردیم و نخود نخود هر که رود خانه ی خود ...
ولی من هنوزم نگرانم و موندم تو کف کار اون ...
.
..
.
و اما یه حرفایی که امروز تو دلمن ...
وقتی به گذشته ها فکر میکنم یه چیزایی هم آزارم میدن و هم شاد میشم ...
زندگیم خیلی مبهم شده ...
21 سال از عمرمو صرف هیچ و پوچ کردم و 6 سالشم فقط انتقام ....
میگن اگه اراده داشته باشی میتونی کوه هارو جابه جا کنی ...
اینو من باور دارم و بهش ایمان دارم ...
اما چه فایده ...
خیلی دیر شد
خودکشی دوستم یه جورایی عین کابوس شده ...
چشمامو رو هم میذارم اونو میبینم ...
ولی پدر و مادرم ...
هیچوقت قیافشونو ندیدم ...
فقط یه چیز تخیلی ...
زندگیم با تخیل داره میگذره ...
یه چیزایی آزارم میدن ...
یه خونه و یه ماشین ...
اما چه فایده ...
هر کی میبینه میگه خوش بحالت ...
چرا همه خونه و ماشین منو میبینن ...
اما داغی که به دل دارمو نمیبینن ؟
آخه کدوم آدم میتونه با مرگ پدر و مادرش ابراز خوشحالی کنه ؟
.
.
.
نفرت دارم از پسر دخترایی که شهوت دارن ...
شهوت کورشون کرده ...
تو دنیا خیلی چیزای دیگه هم هست که از شهوت مهمتر و زیبا ترن ...
واقعا متاسفم واسه این افراد ...
بزودی وبلاگ نویسی رو تعطیل میکنم ...
اونروز یه چیزایی بهتون میگم که بدونین این حرفام از چی ریشه گرفتن ...
.
.
.
.
قربون همه : عزرائیل
:: بازدید از این مطلب : 828
|
امتیاز مطلب : 312
|
تعداد امتیازدهندگان : 96
|
مجموع امتیاز : 96